محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

برم اشکاشو پاک کنم

روز شنبه 17/4/91 متاسفانه  لوله دستگاه  دیالیز از دست باباجون بیرون اومده بود و فشارش اومده بود روی هفت بیچاره باباجون کلی ازش خون رفته بود و هموگلوبین خونش هم از 14 اومده بود روی هفت طوری که مجبور شدن بهش سه تا کیسه خون بزنن  پرستار بخش دیالیز که به خاطر بی احتیاطی  خودش در عدم رسیدگی به امور موجبات این اتفاق رو فراهم آورده بود  وقتی متوجه میشه که کلی خون از باباجون رفته بود و بعد از متوجه شدن هم دست و پاشو گم می کنه و نمی تونه دستگاه رو خاموش کنه که خون کمتری از باباجون بره باباجون هم بی حس بوده و چیزی نمی فهمیده با کلی داد و بیداد پرستار که وای به دادم برسید مریض از دستم رفت همه پرستارهای بخش اتفاقات و دکتر خودشو...
19 تير 1391

بازی خیالی

این روزا می یای و به من میگی مان پاشتیل میخوای؟؟ وقتی میگم آره  سوار چرخت میشی و میری روبروی دیوار  می ایستی و میگی شلام آقا پاشتیل دایی؟؟ بعد میگی بفرما حشابش بکن دشتت دد (حسابس بکن دستت درد نکنه ) و می دویی سمت من  و میگی مان پاشتیل خییدم بیا بیگیرش                                    یا میای سراغم و میگی مان چی ب خییم (چی بخریم؟) میگم مامان برو شیر سارابخر میری و دوباره همون بازی خیالی خودت رو روبروی دیوار درمیاری و میای میگی مانی شیل شای...
17 تير 1391

میگه چی؟؟// این چیه ؟؟ باش چیکار می کنن؟؟

این روزا مرتب درگیر سوال پرسیدن هستی میری سراغ پازلهات و اونایی که شکل حیوانات هستند رو میاری و می گی مانی فیل میگه چی ؟؟ مانی اسب میگه چی؟؟؟ مانی ماهی میگه چی؟؟ یا میای سراغم و میگی این چیه باش چیکا می کنن ؟؟ وقتی برا توضیح می دم میری سراغ یه وسیله دیگه و دوباره می پرسی مانی این چیه باش چیکا میکنن؟؟؟ و خلاصه هی می پرسی تا هم من خسته میشم و هم خودت ...............     ...
17 تير 1391

جمله 11 کلمه ای

دوشنبه شب(5/٤/91) موقع خواب یه عبارت گفتی که مامانی خیلی خوشحال شد یه عبارت  11 کلمه ای این یعنی اینکه تو می تونی با کلمه ها جمله بسازی عزیزم جمله ات این بود.... باید غژا بوخویی بوژوگ بشی مد بیشی بییم پاک شُ بوخویی (باید عذا بخوری بزرگ بشی مرد بشی بریم پارک سر بخوری)                راستی دیشب بابایی برات یه عروسک زشت خریده بود که در جعبه شو که باز می کنی می پره بیرون و شروع می کنه به خندیدن با دیدنش برا اولین بار گفتی : عیوشک موهاش ژشته بلنده بیه پیش علی طب طبایی موهاشو شونه بکنه (ع روسک موهاش زشته بره پیش علی طباطبایی موهاشو کوتاه کنه) چون خو...
7 تير 1391

بدون عنوان

     آبتین خرگوش می شود        ماهیگری      ساخت برج ١٠ طبقه                                پا تو کفش بزرگترا   ...
7 تير 1391

وضوگرفتن آبتین جان

امروز رفتی سراغ شیر آبی و شیر آب رو باز کردی و کمی آب زدی صورتت بعدشم شروع کردی به بیرون آوردن دمپایی هات و دستت رو کشیدی رو پاهات گفتم مامان می خوای چیکار کنی؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتی ماخام الله بکنم                                   ...
3 تير 1391

چند تا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/چقدر بزرگ شده .شده اردک

چهارشنبه شب موقع خواب شروع کردی به سوال کردن مانی چن تا لامپ؟؟ چن تا دشت ؟؟ چن تا پا؟؟؟؟ چن تا  پی یَن (پیراهن)؟؟ چن تا چش (چشم)؟؟     و هی تکرار کردی و منم جواب دادم تا سوالات بدون جواب نمونه راستی روز چهارشنبه خودت رو مرغ عشق معرفی کردی و  موقعی که بابا داشت باهات حرف میزد گفتی هیشی نگو مُغ عشق ما خاد  بکنه                                        و اما صبح پنج شنبه که از خواب بیدار...
2 تير 1391

یا .......

تازگیها یاد گرفتی و می گی یا دوغ یا شیل شایا یا آب یا تایی (چایی) یا هندونه یا برنج یا نون یا بشتنی یا آب بوژوگ (بزرگ) یا بشتنی یا بابایی (خییده )خریده  یا مامانی    
29 خرداد 1391
1